۱۳۹۲ مهر ۱, دوشنبه

بلی بور تو شونوم ترک سفر کو



تو می روی. من می مانم. شهر به تو از نفس کشیدن می ماند. من این شهر را با تمام بدی هایش دوست داشتم. چون تو در این شهر بودی. این شهرِ وحشتناک برایم مقدس بود. از این به بعد، دیگر دوستش نخواهم داشت.

خوب کردی رفتی. این شهر لایق ترا ندارد. تو مال اینجا نیستی. این شهربرای تو نیست. باید بروی جایی دیگر؛ دورتر از اینجا.باید برای تو بهشت بسازد. تو مال بهشت هستی. نه در این شهر که ترا درک نمی کند.
می دانم. رفتن سخت است. همه خاطره هایت را اینجا بگذار. تنها خودت را ببر. چون شبی در آن دور دست ها، اگر دل تنگ شوی.دلم می گیرد. دلتنگی حق ندارد ترا رنج دهد.

اما باید بدانی، « رفتن دلیل نبودن نیست.» با وجود که تو می روی اما در ذهنم و درزندگی ام جریان داری. مثل خورشید که در روز می تپد، مثل ماه که درشب و مثل تو که در من جریان داری.
ها راستی فراموش کردم. حالت خوب است؟ پرواز خوب است. اما یک چاکلت با خود داشته باش. در زمان پرواز خوردنش "مزه" دار است.

وقتی رسیدی برایم بنوس. از زیبایی شهرت. از مردمان آنجا. اگر شهر بارانی بود مرا یاد کن. چون من عاشق بارانم. اگر اینجا باران بارید. قطره های باران را برایت جمع می کنم.به همه خواهم گفت که این قطره های باران،مال کسی یست. به جایی تو، در کوه صدا خواهم زد.

شهر بی تو می میرد. شهر برای همیشه نا زیبا می شود. شهر را ترک کن و به قله های بلند سفر کن.
کسی که" سفر بخیر" برایت می گوید.

نقش چادری در سیاست افغانستان؛ از جنگ افغان- انگلیس تا به امروز

نجیبه مرام، کارمند دولت است. او حالا چادری نمی‌پوشد، تقریباً ۱۵ سال است بدون چادری به وظیفه می‌رود. نجیبه در رژیم طالبان زمانی‌که برای هفت...