۱۳۹۳ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

روز کتاب



امروز می‌خواستم که در باره کتاب‌خوانی یک پاراگراف بنویسم اما پشیمان شدم.  در پاراگراف چه می‌نوشتم؟! همین که در افغانستان فرهنگ کتاب‌خوانی وجود ندارد. بد ام آمد. خنده ام گرفت. با خودم  گفتم که این جمله‌ها خیلی کلیشه‌ای است. و آن شد که  این جمله‌های زیر را از فرانسوی ترجمه کردم.
«بهشت زمینی را می‌توان در میان پستان‌های یک زن، پشت یک اسب و در صفحه‌ی یک کتاب یافت نمود.» ضرب المثل عربی
«تصویر کتاب آشپزی، هزگز با نتیجه نهایی‌مان  مطابقت ندارد.» قانون مورفی
«یک کتاب همیشه دو نویسنده دارد: کسی که می‌نویسد و کسی که می‌خواند.» ژاک سالومه
«کتاب ابزار آزادی است.» ژان گوهینو
«کسی که می‌خواهد بداند، کتاب را باز کند.» ژان پلهان
«تنها دو چیز می‌تواند انسان را تغییر دهد: عشق بزرگ و خواندن کتاب بزرگ» پل دسلمان
«همه انسان‌ها کتابی است که خدا نوشته است.» ویکتور هوگو
«کتاب تنها جایی است در جهان  دو بیگانه به طور صمیمی با هم دیگر ملاقات می‌کند.» پل استر
«یک کتاب منحصر به فرد کتابی است که بتوان آنرا هر گونه که خواسته باشیم تفسیر کرد.» سورن کیر کگارد
«سبک و ساختار، جوهر یک کتاب است. ایده های بزرگ آشغال  و تلخ اند.» ولادیمیر ناباکوف
«یک کتاب خوب، یک دوست خوب است.» ژاک هانری برنادن دو سنت پیر
«اگر شما در باره کتاب  قضاوت کنید، کتاب در باره شما قضاوت خواهد کرد.» استفان کینگ
«از کتاب‌ها متفرم، آنها در باره چیزی‌های حرف می‌زنند که ما نمی‌دانیم.» ژان ژاک روسو
«پشت هر کتاب، یک انسان است.» ری بردبری
«باید نقاط ضعیف کتاب، نسبت به دیگر نقاط آن بهتر نوشته شود.» گوستاوفلوبر
«کتاب تریاک غرب است.» آناتول فرانس
«ستاره‌ها در آسمان اند همانند حروف که در یک کتاب اند.» سنت ماکسیموس
«دوست داشتن کسی بخاطر ظاهراش مثل دوست داشتن کتاب بخاطر جلد اش است.» لائور کانن
«کتاب یک پنجره است که از طریق آن می‌توان گریخت.» جولین سبز
«گفتن یک کتاب اخلاقی یا غیر اخلاقی معنی ندارد. همه‌اش این است یک کتاب خوب و یا بد نوشته شده است.» اسکار وایلد
«تمام کتاب‌های سوخته شده، جهان را روشن می کند.» رالف والدو امرسون


۱۳۹۳ فروردین ۲۱, پنجشنبه

«این نیز نمی‌گذرد»




«این نیز بگذرد»،هرگز نمی‌گذرد. آن پادشاه احمق بوده است که از وزیراش خواسته بود که چیزی برایش درست کند که نه غم زیاد بماند و نه شادی. وزیر می‌رود و یک انگشتر می‌سازد و رویش می‌نویسد «این نیز بگذرد» و به پادشاه می‌دهد تا پادشاه در شرایط خوب و بد به آن نگاه کند و تا آرام گیرد.

«این نیز بگذرد» یک دروغ کلان زندگی است. این انتقام روزگار است.  حادثه‌های زندگی هیچ گاه نمی‌گذرند. هم‌چنان باقی است. آن درد‌ها و شادی‌های زندگی در ذهنت همیشه جاویدانه است.

آن دوست داشتن، آن عاشق شدن، آن متفربودن، آیا به راستی می‌گذرند؟ آن خدا حافظی دوست با دوست می‌گذرد، نه، هیچ‌گاه نمی‌گذرد، هم‌چنان در ذهن وقلبت ابدی می‌ماند. آن خنده‌ها و گریه‌های دو عاشق می‌گذرد؟ آن خواب و آن رویا می‌گذرد؟

 این جمله می‌گذرد: «من دوستت دارم.» آن لحظه‌ای که دوست به دوست خیانت می‌کند، می‌گذرد، نه، هرگز، این‌ها می‌مانند.

آن ظلم که بر صفحه‌ای تاریخ نگاریده شده است، می‌گذرد! مرگ آن سرباز که تنها تنفگ‌اش را دوست داشت می‌گذرد!

آن سلام عاشق به معشوق و آن بدرود معشوق به عاشق می‌گذرند! هیچ گاه نمی‌گذرند.

پس نمی‌گذرد. «این نیز نمی‌گذرد»
منبع: ایران‌وایر




۱۳۹۳ فروردین ۲۰, چهارشنبه

ابوذر احمد، بازمانده‌ای یک انتحاری








 داکتران می‌گویند که ابوذرِ کوچک، نجات یافته از انتحاری هوتل کابل سرینا است. در آن حادثه تمام خانواده‌اش کشته می‌شود. تنها خودش می‌ماند، شدیدا زخمی می‌شود. او پدر، مادر، برادر و خواهراش را برای همیشه از دست می‌دهد. 
در زمان حمله شدیدا زخمی می‌شود، به خصوص از ناحیه سر، او را به فورا به شفاخانه انتقال می‌دهند و تحت عمل و تدوای قرار می‌گیرد. ابوذر کوچک، دو سال و دو ماهه است. بعد از چندین روز، در میان مرگ و زندگی حالا، به نظر می‌رسد که تمام حواس و نیرو خود را دو باره بدست آورده است، او روی تخت‌اش همراه فامیل‌های نزدیک‌اش حرف می‌زند، بازی می‌کند، می‌خندد.
 او به زودی از شفاخانه مرخص خواهد شد و احتمال آن می‌رود از این به بعد همراه کاکاها و پسر کاکا‌هایش در کانادا زندگی کند.
لوکا رادلی، هماهنگ کننده‌ای طبی شفاخانه ایمر جنسی کابل می‌گوید:« اگر وضع هم‌چنین ادامه یابد، احتمال آن می‌رود یک هفته یا ده روز بعد، از شفاخانه مرخص شود.»
نظر به خانم رادلی ابوذر حالا خوب است. دیگر به جراحی نیاز ندارد. اما او از لحاظ روانی به کمک نیاز دارد.
داکتران در باره ابوذر می‌گویند:او به  یک محیط آرام و خانواده ضرورت دارد  تا بتواند به آن «لحظه‌ی تراژیک» غلبه کند.
 ابوذر دیگر پدر، مادر، خواهر و برادر ندارد.
برگرفته از سایت نوول اپزروتور

۱۳۹۳ فروردین ۱۸, دوشنبه

جدال در درون آل کرزی


نویسنده: فریدریک بوبین، نشرشده به تاریخ 29 مارچ 2014 در روزنامه‌ی لوماند
ترجمه از فرانسوی: حسن کریمی

نخستین چیزی‌که نزد حشمت کرزی متوجه آن می‌شویم و نظرمان را جلب می‌کند انگشتری کلان در انگشت کوچک‌اش است. مردی که دوست دارد پایگاه اجتماعی و قدرت‌اش را به نمایش بگذارد و با شوق سیگارِ برگ بکشد. او کلان «کرز» است؛ قریه‌ای که در خروجی شهر قندهار قرار دارد و می‌توان آنرا یایتختِ جنوب افغان‌ها پنداشت! در انتهای یک جاده‌ی مخروبه،  کاخی که با دیوارهای مرتفع و خاکی محصور است نمایان می‌شود: آنجا خانه‌ی حشمت کرزی است که با نگهبان‌های مسلح پهره‌داری می‌شود.
کرز، گهواره‌ی خانواده کرزی است: قدرتمندترین خانواده در افغانستان. کرز قریه‌ای ست که تبار و دودمان آن به اریستوکراسی پادشاهی پشتون پیوند دارد و این پیوند نسل اندر نسل ادامه پیدا کرده است. حشمت پسر کاکای حامد کرزی است. کسی که از سال 2002  به‌این سو رئیس جمهور افغانستان بوده و قرار است بعد از انتخابات ریاست جمهوری  پنجم اپریل،  قدرت را رها کند.
رقابت‌های خانواده‌گی تغییر رنگ داده و خشن‌تر شده است. حشمت یک مخالفِ خطرناک و ناراضی برای حامد می‌باشد. او رهبران کابل را متهم می‌کند و با صدای سنگین  و استوارش می‌گوید:«باید این حکومتِ فاسد تغییر کند.» شکستگی میان حامد و حشمت در قلب آل کرزی انفصال و جدایی را به بار آورده‌است. که این بدون شک روی جغرافیایی قدرت در افغانستان بی‌تاثیر نیست.
جاه‌طلبی حشمت را می‌توان در دیکور کاخ‌اش مشاهد کرد. او یک مسجد با سه منار و یک باغچه‌ی کلان با چمن‌های آراسته و یک حوض ساخته است. او حیوانات را دوست دارد. حیوانات در اصطبل‌های جداگانه و منظم نگهداری می‌شوند. اسب‌های اصیل را از عربستان و پاکستان آورده است و در باغ وحش، جایی که گرگ، کفتار، میمون و خارپشت در پشت قفس‌هایش راه می‌روند و بی‌قراری می‌کنند،  دیده می‌شوند. حشمت با شیر گجراتی‌اش، با تمام لذت بازی می‌کند. او آزادانه در باغ قدم می‌زند و می‌گوید:«نترس، تا لمس نکنیم حمله نمی کند.»
در سالن بزرگ با مبل‌های چرمی، مردمان زیادی دسته دسته وارد می‌شوند. مردان ریش‌دار و عمامه به سر، منتظر اند. هر کس آمده است تا یک درخواست کند. عکس بزرگِ یک مرد با رفتار مغرورانه، نگاه خشم‌آلود، بروت ضخیم  و یک شنل پشمی روی شانه‌اش، روی دیوارِ زیبا قاب شده است. چهره‌ی خلیل کرزی، پدرِ حشمت است و نشان می‌دهد که هنوز بزرگی‌اش  در کاخِ کرز ماندگار می‌باشد.
خلیل کرزی درسال 1984 توسط یکی از اعضای خاندان کرزی ترور شد. قتل او انفصال را در خانواده‌ی کرزی به وجود آورد. خلیل با پسر کاکایش عبدالاحد به خاطر زمین و پول در نزاع و کشمکش بوده است. نظر به شایعه‌ها در قندهار، پسران خلیل به عبدالاحد بدگمان بوده اند. عبدالاحد کسی نیست به جز پدر رییس جمهور فعلی افغانستان.
از آن زمان، کینه‌ی پشتونی این قبیله سخت و انعطاف‌ناپذیر گردید. «یار محمد» به گمان بعضی‌ها قاتل خلیل پنداشته شد. یار محمد  در کرز توسط نیروهای آمریکایی که ادعا کرده بودند که خانه‌اش کمینگاه  طالبان است، کشته شد. پسر یار محمد دو سال قبل دریک شرایطی  که هرگز واضح نشد ترور گردیده بود.
رابطه‌ی حشمت کرزی و حامد کرزی آشکارا پرتنش‌ است. نزاع آنها به خاطر قدرت در میان قبیله پوپلزایی می‌باشد، قبیله‌ای که در قندهار بسیار پر نفوذ و تاثیرگذار است. عبد الاحد تا سال 1999 که توسط طالبان به قتل رسید، رییس این قبیله بود و پسرش حامد میراث‌دار عصای سلطنتی. اما حشمت پسر خلیل، این همه را به شکل دیگر و متفاوت‌تر می‌بیند:«عبدالاحد خیلی کم در قندهار زندگی می‌کرد، در حقیقت، پدرم خلیل اینجا همیشه مقیم بود. مردمِ قندهار او را رییس پوپلزایی قبول داشتند.»
باید علت مخالفت واقعی  حشمت را دریافت. سخنانش بی‌پرده است. او از وضعیت  راضی نیست و علیه «فساد» می‌غرد. او از«فقدان دموکراسی» در قندهار و «بی کفایتی رهبران محلی» سخن می‌گوید. او به خصوص از بازی مخفی کرزی که می‌خواهد زلمی رسول، وزیر سابق امور خارجه‌اش را در انتخابات «حمایت» کند تا قدرت‌ خودش تداوم پیدا کند. او پیش‌بینی می‌کند:«باید بدانید، اگر زلمی رسول رییس جمهور شود، حامد کرزی در حقیقت توسط فرد مورد اعتمادش به رهبری کشور ادامه خواهد داد. در واقع، او هرگز قصد ندارد که کاخ کابل‌اش را رها کند.»
با این وجود پرهیزکاری و شرافت حشمت کرزی محدویت‌های خود را دارد. این بخت و اقبال که این چنین کاخ با شکوه را بسازد، از کجا می‌آید؟ مطمینا از زمان تبعید‌اش  در امریکا نیست. او آنجا هفده سال زندگی کرد، جایی که هرگز گروه بزرگی را رهبری نکرد. او همه‌ی این‌ها را از زمان برگشت‌اش  به افغانستان در سال 2006 ساخته است، زمانیکه کمپنی امنیتی « Asia Security Group» را ساخت و با آمریکایی‌ها به‌خاطر محفوظ بودن وامنیت شان قرارداد امضا کرد. او درهمین  قرار داد سود قابل ملاحظه‌ای را دریافت کرد. کمپنی امنیتی‌اش تقریبا 30 پایگاه  و 2000 کارمند و مامور دارد. پیشرفت فوری و جای گرفتن او در بازار امنیت بدون در نظرداشت تعلقات خانواد‌گی با رییس جمهور و نام او باور نکردنی است.
البته، از چندی به این سو، خیلی چیزها به‌هم ریخته و خراب شده است. او باید بهای دشمنی و نزاع با حامد کرزی را بپردازد. به ادعای خودش حامد کرزی گفته است که باید کمپنی ات را ببندی. او، اما، در این مدت، کار را از ریشه وبنیاد انجام داده است. او زیر عکسِ پدر عالی نسب‌اش در سالن، در حالی‌ که آدم‌های چاپلوس اطراف‌اش را حلقه زده‌اند، ایستاده است. او درباره خشم و کنیه‌های قدیمی‌اش فکر می‌کند و  در آخر می‌گوید: «این کشمکش‌ها  و برادرکشی‌ها زمانی که خانواده‌ها خیلی بزرگ می‌شوند، هرگز پایان نمی‌یابند.»  در سرزمینِ کرز، با دیدن اشیای باستانی و تاریخیِ پشتون‌ها شاد و خرسند می‌شویم.
نوت: این مقاله قبلا در روزنامه‌ی رسانه نشر شده است.

نقش چادری در سیاست افغانستان؛ از جنگ افغان- انگلیس تا به امروز

نجیبه مرام، کارمند دولت است. او حالا چادری نمی‌پوشد، تقریباً ۱۵ سال است بدون چادری به وظیفه می‌رود. نجیبه در رژیم طالبان زمانی‌که برای هفت...