۱۳۹۲ شهریور ۵, سه‌شنبه

خط نوشتن


« خط نوشتم گریه کردم زار زار/ من بمیرم خط بماند یادگار»

خیلی کوچک بودم که این شعر را حفظ کردم. آن وقت نمی توانستم خط بنویسم. حالا این شعر مارا با خود به گذشته ها می برد. حس نوستالژی ام به من دست داده است.

 امروزخواستم که یاد گذشته ها را تازه کنم. خوب یادم  هست برای اولین بار پدرم برایم گفت که باید یک خط نوشته کنم. من با شوق پذیرفتم. چون ملای ده ما مریض بود. من خط را نوشتم اما با غلط های املایی زیاد!و پدرم خوشحال شد. بعد از یکماه خبر شدم که خط رسیده است.آنگاه من خوشحال شدم. حالا براین شدم که یک "خط" بنویسم:

شاید این نامه به زودی دستت نرسد.شاید دیرتر پیدایش کنی و بخوانی. اما، من، برای تو می نویسم. هنگامیکه نامه بدست رسید، شاد می شوم. تو نامه را می خوانی و باز پاره و نابود اش می کنی. در حقیقت این یک نامه نیست. تنها تصویری از یک نامه است. این منم که تو می خوانی. به شکل یک نامه در جلوی چشم های زیبایت ظاهر می شوم و تو مرا با چشم هایت می خوانی. من آن زمان، هیچ کاری نمی توانم انجام دهم. تا آخرم می خوانی. مثل نامه های دیگر نیست. در جمله ها و واژه های نخست، حالت را پرسیده باشم. تو در همان لحظه ای نخست، شکایت ها و گله های مرا در می یابی. اما در سطر های بعد به آشکارا می گویم اگر من از تو شکایت نکنم پس از چه کسی شکایت کنم؟! تو هستی که مرا رنج می دهی! و این منم که دوستت دارم.

دوست داشتن،آن نیست، که صد ها کتاب بنویسی و هزار ها شعر بسرایی و هنوز مخاطب خود را آگاه نسازی! عشق ساده است. هم چون حرف های تو، عشق را سخت نساز و او را هیولا نساز که بس جفایی است بزرگ! من اینجا دلم برایت تنگ شده است. می بینی عشق چقدر ساده است. نه عمر دارد. نه رنگ دارد و نه مرز. زیبا همچون سایه ای یک درخت.

و تو که برایم "عزیز" هستی، کاش دلت برایم تنگ می شد. تو عشق را برعکس ساده گرفته ایی. می گویی فراموشم می کند. چند روزی هست مرا از یاد می برد. تو داری عشق را ضربه می زنی! اما این طور نیست، اگر فکر می کنی که من ترا فراموش می کنم، فراموش کن آنچه تو فکر می کنی. من فراموشت نمی کنم. حتی باکسی دیگری هم باشم.تو هستی، صدایت هست. نگاهت هست و آن تبسمت که هیچ گاه فراموش نمی شود.

من نمی دانم. خوب هستی و یا روزگار با تو هم سر بازی را گرفته است؟ اما، می خواهم که خوب باشی!  مواظب خودت باش. آدرس این نامه در پشت پاکتِ نامه نیست. آدرسش انترنت است. آنجا در همان  خانه ی کوچک( چوب کج)، در آستانه ی در ورودی گذشته ام. می توانی بگیری و بخوانی.

کسی که برایت نوشت.

حسن

 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نقش چادری در سیاست افغانستان؛ از جنگ افغان- انگلیس تا به امروز

نجیبه مرام، کارمند دولت است. او حالا چادری نمی‌پوشد، تقریباً ۱۵ سال است بدون چادری به وظیفه می‌رود. نجیبه در رژیم طالبان زمانی‌که برای هفت...