۱۳۹۲ دی ۲۷, جمعه

شمسیه در قندهار

                                          عکس: مسعود حسینی

حسن کریمی

 پنج سال قبل، به روی شمسیه حسینی ، روبه روی  لیسه اش  اسید" تیزاب"  پاشیدند. صورت اش را برای  همیشه نازیبا کردند.آن روز را او هیچ گاه فراموش نخواهد کرد. یک روز سیاه برایش بوده است. او می گوید آن لحظه برایش یک کابوس وحشتناک شده است. هر قدر که سعی می کند  آن لحظه را فراموش کند اما فراموش ناشدنی و وحشتناک باقی می ماند. انگار آن لحظه با ابدیتِ سیاه پیوند دارد. روی شمسیه را نازیبا ساختند. قبل از آن، صورت اش زیبا، برصورت زیبا اش می بالید. اما حالا صورت اش لکه دار شده است.. دیگر شمسیه آیینه را دوست ندارد که مثل گذشته، قبل از رفتنِ مکتب ،جلوی آیینه برود و چهره اش  را نگاه کند و بعد از یک  تبسم  قشنگ و کوچک ،از آیینه خداحافظی کند. او دیگر عاشق آیینه و صورت اش نیست. حالا، صبح ها، قبل از رفتن به سوی مکتب بخاطر درس دادن، آیینه ی اتاق اش را نگاه نمی کند. خیلی وقت است که آیینه ی اتاقش تمیز نشده است. مثل که گرد و غبار، آسمانِ شهر قندهار را سخت پریشان حال کرده است، آیینه ی اتاقِ شمسیه  راهم  که بر دیوار کاهگلی آویزان است ، غمگین کرده است.

یکی از روز های ماه نوامبر سال 2008 بود. او همراه دوستانش به طرف لیسه میروس نیکه  که یک مکتب دخترانه در شهر قندهار است، می رفتند. دو مرد موتورسوار نزدیک او می شود، یکی از آنها  که در صورتش ماسک زده است، می پرسد آیا او مکتب می رود؟ بعد برقع اش را بالا می زند و اسید را برصورتش می پاشد.

 زمانی که خبر اسید پاشی به صورت  شمسیه در رسانه ها  پیچید. بانوی اول  امریکا، لورا بوش ، در باره  این حمله چنین تذکر داد :«  یک جنایت پست و  بزدلانه.». با تمام آنچه که بر سر شمسیه آمد، او درس را رها نکرد و مقاومت کرد. همچون خیلی از دختران شهر خویش، پدرومادرش را متقاعد کرد که اجازه بدهند که درس اش را تمام کند و این کار را هم کرد. او درس اش را در مکتب میروس نیکه تمام کرد.

قندهار، طالبان برای نخستین بار این شهر را تصرف کرده اند. ظهور طالبان از سال 1994 آغاز می شود و تا به امروز هر چند که حکومت آقای کرزی در قندهار حاکم است اما آنها قندهار را ملک انحصاری خویش می خوانند. این شهر بزرگترین شهر پشتنون نشین در جنوب افغانستان است. قندهار با آب و هوای خوب اش، با انار های سرخش هنوز در نزد خیلی ها در میان دوست داشتن و تنفر بودن سرگردان است. آن لقبی که احمد شاه بابا (اشرف البلاد) برای  این شهر داده بود دیگر آن بزرگی اش را ندارد. دیگر پایتخت  ملا عمر نیست. خیابان های  این شهر مال مرد ها اند، شهر پر گرد و غبار، پراز هرج و مرج جایی که زنان تنها در زیر برقع در تاریکیِ  مطلق و محرمانه به سر می برند.قندهار یک شهر مردانه است.

معلم، او حالا در همان لیسه ای که درس خوانده بود، معلم است. از آن زمان پنج سال می گذرد، شمسیه معلم شده است، درس می دهد. الفبا را برای کودکان منطقه اش می آموزد. او واژه ی تیزاب را دوست ندارد. زمانیکه او واژه  اسید و تیزاب را می شنود. آن لحظه ی وحشتناک برایش زنده می شود. ترس همه وجود اش را فرا می گیرد. چشم هایش از پنچ سال بدین سو "درد" می کند. او مشکل  بینایی دارد. اگر این طور ادامه یابد، حتما یک روز چشم هایش را از دست خواهد داد. دیگر نخواهد توانست به دخترک های شهرش الفبا را درس بدهد. کوری به سراغش خواهد آمد. راه مکتب  را دیگر نخواهد تجربه کرد و صورت اش را با همان لکه هایش زمانیکه از کنار دکان های شهر می گذرد، در شیشه ها و آیینه های  دکان ها  نخواهد دید. اما او خوشحال است که برای کودکان و دخترک های شهرش درس می دهد. او لذت درس دادن را از همه خوب تر درک کرده است و می داند.

او باخنده می گوید: « شاگردانم، کمی بازیگوش اند، گاهی مرا امتحان می کنند.» ادامه می دهد و با آه می گوید:« معلم شدن برای من خیلی مهم است، چون یک شیوه ی " گفتن" برای کسانی که بر من حمله کرده اند، است.باید بدانند که برنده نشدند.» جالب اینجاست که یکی از آن حمله کننده ها در نزدیکی خانه شمسیه زندگی میکند. شمسیه می گوید او در  آزادی به سر می برد، شاید یک روز، دوباره مثل آن روز برسرم تکرار شود. باید جزایش راببیند، اگر نه بیند به این معناست" عدالت" وجود ندارد. او با نا امیدی می گوید اگر یک روز رییس جمهوری کرزی را ببینم و فرصت آن پیدا شود که همراه اش حرف بزنم از  او خواهم پرسید چرا آنها را جزا نمی دهند؟

بعداز سقوط طالبان، قندهار یکی از شهر های است که  بیشتر همچنان محافظه کار باقی مانده است و اما شمسیه در این روز ها ، در دانشگاه قندهار درس های فشرده را سپری میکند تا معلم رسمی  شود.
برگرفته از: آژانس خبری فرانسه و اکسپرس
این مقاله قبلا در سایت جمهوری سکوت نشر شده است: http://urozgan.org/fa-AF/article/8052/

نقش چادری در سیاست افغانستان؛ از جنگ افغان- انگلیس تا به امروز

نجیبه مرام، کارمند دولت است. او حالا چادری نمی‌پوشد، تقریباً ۱۵ سال است بدون چادری به وظیفه می‌رود. نجیبه در رژیم طالبان زمانی‌که برای هفت...