۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه

مجسمه‌ها حرف می‌زنند

 عصر روز پنجشنه (18 ثور) تیاتر «مجسمه‌ها» در انستیتوت فرانسه در کابل اجرا شد.
تیاتر مجسمه‌ها با بازی محصلین دیپارتمنت تیاتر دانشکده هنرهای زیبا و سازمان فرهنگی سما  در سالن انستیتوت فرانسه در کابل به نمایش در آمد.

تیاتر مجسمه‌ها یک کمدی دراماتیک است که توسط یکی از دانشجویان دیپارتمنت تیاتر دانشکده هنرهای زیبا به نام محمد ظاهر سنگر کارگردانی شده است.

داستان این نمایشنامه از یک کارگاه یک مجسمه ساز آغاز می‌گردد. درغیاب مجسمه ساز، مجسمه‌ها زنده می‌گردند و با هم دیگر به حرف زدن شروع می‌کنند. مجسمه‌ها برای اثبات برتری، قدرت، زیبایی با یکدیگر شان  مقابله می‌کنند.


وقتی که مجسمه ساز از کارگاه‌اش بیرون می‌شود، مجسمه‌ها به حرف زدن شروع می‌کنند. در آن کارگاه چهار مجسمه است.

مجسمه طلایی، او از تاج و غنیمت‌های پادشاهان و امپراطوریان گذشته ساخته شده است. او خود را نسبت به دیگر مجسمه‌ها برتر احساس می‌کند. او با مجسمه نقره‌یی به خاطر دوست داشتن مجسمه سنگی  همیشه در کشمکش و دعوا به سر می‌برد. مجسمه نقره‌یی که از پیاله‌های شاعران نامدار هم‌چون شکسپیر و حافظ ساخته شده است، او نیز مجسمه سنگی را دوست دارد. اما به خاطر این که از اشیای شاعران درست شده است. خود را فهمیده می‌داند گاه‌گاهی به خاطر این‌که حرف‌هایش را در مقابل مجسمه طلایی به کرسی بنشاند، شعر و جمله‌های شاعران را دیکته می‌کند، همین باعث می‌گردد که به این نمایشنامه کمی جان بدهد.

تا زمانی که مجسمه سنگی رازاش را فاش نمی‌کند، این دو مجسمه ، مجسمه طلایی و نقره‌ا‌ی  همیشه در نزاع به سر می‌برند. اما زمانی‌که می‌گوید من از فلان تخت سنگی که یک پدر شهوت‌ران به دختراش  تجاوز می‌کند و سپس  او را می‌کشد و زیر تخت سنگ پنهان کند، ساخته شدم. این‌جاست که هر دو مجسمه طلایی و نقره‌ای از دوست داشتن‌اش انکار می‌کنند.

مجسمه ساز، بی‌پول است.  او به پول نیاز دارد. او تصمیم می‌گیرد که مجسمه‌هایش را بفروشد. اما کسی نیست که مجسمه‌هایش را بخرد. هر روز همراه شاگرداش درکارگاه‌اش می‌آید و از مجسمه‌ها دیدن می‌کند. یک روز شاد در کارگاه‌اش وارد می‌شود و با مجسمه‌هایش می‌گوید که کسی پیدا شده است که یکی از شماها را می‌خرد. اما در آخر می‌بینیم که کسی نمی‌آید که مجسمه‌هایش را بخرد.

مجسمه گِلی یک زن است. او عاشق مجسمه طلایی است.  اما مجسمه طلایی او را دوست ندارد.

پنج یا شش دقیقه این نمایشنامه بسیار قوی است. اما هر چه که نمایشنامه پیش می‌رود  و پرده‌ها عوض می‌شود، از زیبایی‌اش کاسته می‌شود.در تمام دیالوگ‌ها پند و اندرز  تکراری را می‌شنویم که هر لحظه تکرار می‌شود.

بازیگران این تیاتر تمامی شان یا محصلین دیپارتمنت تیاتر دانشکده هنرهای زیبا کابل  و یا از سازمان فرهنگی سما  می‌باشند. این بازیگران تیاترِ«مجسمه‌ها» حرفه‌ای نبودند با وجود آن توانستند که در دل تماشاچیان چنگ به زنند و آن‌ها را راضی از سالن رخصت کنند. یکی از این بازیگران که نقش شاگرد مجسمه ساز را بازی می‌کرد، نسبت به دیگر بازیگران خوبتر ظاهر شد. با حرکات و حرف‌هایش تماشاچیان را به سوی خود جلب کرده بود.

در گذشته مردم افغانستان، به تیاتر می‌رفتند. تیاتر افغانستان جایگاهی خوبی را در جامعه  افغانستانی داشت. اما حالا کسی به سالن‌های تیاتر و به دیدن نمایشنامه‌ها نمی‌رود. دلیل‌اش شاید این است که یا سالن تیاتر وجود ندارد و یا تیاتر ونمایشنامه خوب درست نمی‌شود و شاید هم دغدغه‌های روزگار، مردم این سرزمین را آنقدر در تنگنا قرار داده است که  تیاتر را فراموش کرده است.

مجسمه‌ها نقش ما را بازی می‌کردند و ما در سالن تاریک به نقش‌های مان  نگاه می‌کردیم و عصر بارانی این طور به پایان رسید.

نقش چادری در سیاست افغانستان؛ از جنگ افغان- انگلیس تا به امروز

نجیبه مرام، کارمند دولت است. او حالا چادری نمی‌پوشد، تقریباً ۱۵ سال است بدون چادری به وظیفه می‌رود. نجیبه در رژیم طالبان زمانی‌که برای هفت...