«این نیز بگذرد»،هرگز نمیگذرد. آن پادشاه احمق
بوده است که از وزیراش خواسته بود که چیزی برایش درست کند که نه غم زیاد بماند و
نه شادی. وزیر میرود و یک انگشتر میسازد و رویش مینویسد «این نیز بگذرد» و به
پادشاه میدهد تا پادشاه در شرایط خوب و بد به آن نگاه کند و تا آرام گیرد.
«این نیز بگذرد» یک دروغ کلان زندگی است. این
انتقام روزگار است. حادثههای زندگی هیچ
گاه نمیگذرند. همچنان باقی است. آن دردها و شادیهای زندگی در ذهنت همیشه جاویدانه
است.
آن دوست داشتن، آن عاشق شدن، آن متفربودن، آیا
به راستی میگذرند؟ آن خدا حافظی دوست با دوست میگذرد، نه، هیچگاه نمیگذرد، همچنان
در ذهن وقلبت ابدی میماند. آن خندهها و گریههای دو عاشق میگذرد؟ آن خواب و آن
رویا میگذرد؟
این
جمله میگذرد: «من دوستت دارم.» آن لحظهای که دوست به دوست خیانت میکند، میگذرد،
نه، هرگز، اینها میمانند.
آن ظلم که بر صفحهای تاریخ نگاریده شده است، میگذرد!
مرگ آن سرباز که تنها تنفگاش را دوست داشت میگذرد!
آن سلام عاشق به معشوق و آن بدرود معشوق به عاشق
میگذرند! هیچ گاه نمیگذرند.
پس نمیگذرد. «این نیز نمیگذرد»
منبع: ایرانوایر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر