نويسنده: حسن كريمي
این
سگ درکابل، در کوته سنگی ،کوچه ی حلبی سازی روبه روی مسجد پهلوی نانوایی زندگی می
کند. نمی دانم از کجا آمده است، از کدام نسل و اجدادش کجاست؟ پدر ومادر کیست؟ یکی
از پنجه ی پاهایش را از دست داده است.نمی دانم که چطور این کار شده است. شاید کسی
پنجه ی پایش را قطع کرده باشد یا سرما سوزان زمستان و یا شاید هم خودش از گرسنگی
رنج زیاد برده و ناچار یکی از پنجه های پاهایش را خورد است.
ا…ین
سگ در کابل غریب است و از هیچ کس کمک ویاری نمی خواهد. او خوب می داند که کسی به
سگ ولگرد کمک نمی کند. اگر صدای خویش را بلند کند، دچار سرنوشت چهل سگ ولگرد دیگر
می گردد که توسط شهر داری ازبین برده شدند. او فراموش کرده که یک زنده جان است.حق
دارد زندگی کند.آرام وبدون سروصدا پهلویی نانوایی می خوابد و از بوی نان گرم
خودراسیر می کند.اوحتی برای گردش کنار مسجد نمی رود.چون می داند که
« نجس » است.او از هیچ کس نوازش و مهربانی نمی خواهد. فقط گاهی مردم را
نظاره می کند.
سگ
های ولگرد جزی ازحیوانا تی هستند که بیشترین ظلم و بی رحمی را انسان ها با آنها می
کنند. چه آنانی که حیوانات را دوست دارند وچه آنها ییکه حیوانات را دوست ندارند.
انسان ها سگ های ولگرد را » هار » می دانند.می گویند که سگ های ولگرد
برای انسان های خطرناک هستند.
از
روز های بدی راکه این سگ در زندگی سپری می کند چیزی نمی گویم. و لی برایم اجازه
دهید این را بگویم : این سگ » غریب ترین سگ کابل است ».
سگ
اصحاب کهف، سگ گله بود. به نقل از آیات قرآن همراه صاحبش با اصحاب کهف داخل غار
شد.ومدت سیصد و نه سال به خواب عمیق رفت. سعدی، مولوی،خاقانی و عطار در باره ش
شعرهای سروده اند. به طور نمونه شعری از سعدی » سگ اصحاب کهف روزی چند/ پی
نیکان گرفت و مردم شد” گفته اند سگ اصحاب کهف یکی از سه حیوان یست که به بهشت می
رود.هنگامی که بیدارشد به نزد مردم رفت و گفت من هم یکی از اصحاب کهف هستم . مردم
اورا با سنگ و چوب زدند. او غمگین شد وازخدا خواست که دو باره به خواب برود و خدا
او را نوازش کرد واوبه خواب ابدی رفت. اما نمی دانم چرا این سگ از خدا چیزی نمی
خواهد؟! این سگ با »وفا »ست با خدایش عهد بسته است که هیچ گاه از روزگار
شکایت نکند.
این
سگ با » پات » صادق هدایت هم سرنوشت نیست.اوازخانواده اسکاتلندی بود.
زیبا بود، نژادش، پدر ومادرش همه معلوم بود. گذشته خوبی داشت همراه برادرانش
درگذشته بازی می کرد. طعم همه یی غذاها راچشیده بود از گوشت گرفته تا ماست و نان
گرم شکلات خوشمزه. همه اورا نوازش می کرد و او را دوست داشت اما زمانیکه از صاحبش
جدا می شود. کمی به سرنوشت » سگ غریب کابل » دچار می شود وبه یک سگ
ولگرد تمام عیار تبدیل می شود. سرانجام بعد از رنج های زیاد چشم های مشی اش
شکارکلاغ ها می گردد. سگ غریب کابل چندین سال است که با غم ها و درد ها خو گرفته
است. دیگرنمی تواند به کوچه وپس کوچه های کابل پرسه بزند. اما هنوز رهگذران
اورا » سگ ولگرد » می خواند.
این
سگ با سگ های که بیل هندرسون درزندگی اش داشته است خیلی فرق دارد. بیل
کتابی نوشته کرده است درباره هفتاد سالگی اش، درین مدت او دوازده سگ داشته، آنها
را دوست داشته و صبح ها آنها را به گردش می برده. او می گوید:« من عاشق سگ ها هستم بخاطرعشق بدون
قیدو شرطی که به آدم دارند.» بیل اگر کابل می بود حتمن » سگ غریب کابل
« یکی از سگ هایش می شد و پایش را پانسمان می کرد.
نمی
دانم سرانجام چه خواهدشد. اما خوب بود درین زمستان سرد،سگ ماده ی از کوچه ی حلبی
سازی عبور می کرد…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر