۱۳۹۲ مرداد ۲۷, یکشنبه

نبرد مُلا یان و آوازه خوانان


زمانِ طالبان را خوب به یاد دارم. موسیقی حرام بود. کسی اجازه نداشت موسیقی گوش دهد. شهر ها، خیابان ها، کوچه ها بدون موسیقی نفس می کشیدند. داخل موتر کسی جریت نمی کرد به موسیقی گوش دهد. رهگذران آرام و ساکت از خیابان های شهر با ترس و وحشت می گذشتند. شهرِ ما، به شهر ارواح  تغییر چهره  داده بود. زمانی که در شهر قدم می زدم، نفسم می گرفت. انگار مرگ همین نزدیکی ها ست! با یک  شهر بی روح و افسرده طرف بودم. باید زود کارم را اجرا می کردم و به دهکده ام بر می گشتم. روز های شهرِ ما، بدون موسیقی می گذشت. کسی در روز اجازه نداشت موسیقی گوش دهد.

اما شب، موسیقی در خانه های مردم جان می گرفت. همه به موسیقی گوش می دادند. موسیقی  درشب زنده می شد و روز ها می مرد. این کشف خوب بود. مردم موسیقی را در شب خوب تر درک می کنند. خسته از روزگار، برای لحظه ای، کسی به دمبوره ی سرور سرخوش  و داوود سر خوش گوش  می داد. یا به آهنگ های ساربان، احمد ظاهر، ظاهر هویدا و سرآهنگ گوش می داد. پدرم و کاکایم هم چنان، شب ها، دمبوره گوش می دادند. من  پهلوی آنان می نشستم و به صدای دمبوره گوش می دادم.

زمانیکه تاریکی همه دهکده را فرا می گرفت. کاکایم در زیر زمینی خانه ای مان می رفت. تیپ(ضبط صوت) و نوار های را که پنهان کرده بود از زیر زمین با خودش بیرون می آورد. پشت سرهم، تند تند، یک به یک  باطری ها را سر جایش می گذاشت.کاکایم عاشقی موسیقی بود. بعدا، یکی از نوار های  دلخواه اش را در دست راست اش می گرفت و قلم را در چرخ فیته می انداخت و برای لحظه ای دور می داد. سپس آهسته فیته را روی دست چپ اش  می زد و باز با زبانش، نوار را مرطوب می کرد. سرانجام  تیپ را روشن می کرد. خودش به متکا تکیه می داد و می گفت: " قلف نمی خواند!"

 هنگامی که شب، به پایان اش نزدیک می شد. صدای دمبوره هم خاموش می شد. کاکایم تیپ و فیته  ها را جمع می کرد به زیر زمین پنهان می کرد. در ده ما، تنها کسی که به موسیقی روز ها گوش می داد، نبی دیوانه بود. هر وقت دلش می شد موسیقی گوش می داد:چه ساعت هفت  صبح بود ویا چهار بعد از ظهر! همان طوری که هر وقت دلش می شد نمازش را می خواند. او یک تیپ سرخِ رنگِ قدیمی داشت. همیشه دمبوره را با صدای بلند کوک می کرد. یک روز خوب یادم هست. روی بامِ خانه اش نماز می خواند و تیپ سرخ رنگ اش را در کنارش گذاشته بود، صدایش را بلند کرده بود. همه حیران مانده بود که چرا نبی دیوانه این طور می کند. همان شب ساعت های یازده شب بود قریه ی مان مثل روز روشن شده بود. در یافتیم که نبی دیوانه  دی خشه" هیزم زمستانی" اش را که به سختی همراه  دو پسر اش؛ جمع آوری کرده بود به آتش کشیده است. چند روز بعد بزرگان قریه او را همراه خانواده اش از قریه بیرون کردند.

در این راه، خانواده سرخوش از همه کس بیشتر درد ورنج را تحمل کرده است.آنها بودند که این صدای جمعی«دمبوره»  را خلق کردند. همه مشکلات و بدبختی ها را پشت سر گذاشتند. بعضی ها هر نوع توهین و تحقیررا  بر این خانواده روا داشتند. آنها همه توهین ها وتحقیر ها را شنیدند. رنجِ آوارگی و مهاجرت  را دیدند.اما از مبارزه دست برنداشتند به راه شان ادامه دادند.

زمانی که رژیم طالبان سقوط کرد. فردایش، شهر ها مملو از موسیقی شدند. خیابان ها و کوچه ها موسیقی باران شدند. هر طرف که می رفیتم، موسیقی بود. موسیقی روحت را نوازش می داد.از زمان سقوط رژیم طالبان سال ها است گذشته است. تعدادی زیادی، آواز خوان و هنرمند شده اند و تعدادی از آوازه خوانان مرده اند. اما چندیست ، محافظه کاران کوشش می کنند که کنسرت های موسیقی را در هر نقطه کشور و شهر کابل منع کنند. به گفته جامعه شناسان افغانی این جو به خاطر خروج نیروهای خارجی بوجود آمده است. چندی پیش عبدا الستار غواصی یک تن از نماینده های پارلمان، برنامه ی The Voice”"که از طریق تلویزیون طلوع نشر می شود حکم " جهاد" را علیه اش اعلام کرد. هم چنان رضا رضایی یکی از ستاره های افغان، قرار بود کنسرتی در روز عید سعید فطر داشته باشد اما با ممانعت شورای علما همان محل رو به رو شد.

این روز ها، آریانا سعید خواننده ی  پاپ افغانی با ملا یان و محافظه کاران در مبارزه است. آریانا سعید دور از کشورِ مادری اش بزرگ شده است. او آمده است که در کشور آواز بخواند. اما با مخالفت محافظه کاران رو به رو است.  ملا یان  و محافظه کاران به این باور است که  زن حق ندارد خواننده و بازیگر شود. امام جمعه مسجد پل خشتی، عنایت الله بلیغ اظهار می دارد:« اگریک زن بخواهد  هنرمند شود. نجابت ووقارش را از دست خواهد داد.»

آریانا سعید جز هئیت ژوری برنامه ی  صدای افغانthe voice”"که از تلویزیون طلوع نشر می شود است.او با لباس تنگِ چسپان روی صحنه ظاهر می شود. برای خیلی از افغان ها قابل قبول نیست که یک زن بدون چادر روی صحنه آواز بخوانند. اما آریانا سعید به کارش ادامه می دهد. یک بار گفته بود که اگر خوشت نمی آید:" چینل را تبدل کن!" او به این باور است که  به خاطر آزادی "صدا"، نه تنها مورد انتقاد قرار می گیرد بل حتی تهدید به مرگ می شود. می گوید: « من  می ترسم.با مدیر برنامه هایم یک قرار داد بسته ام:  اگر روزی کوشش کردن  مرا به ربایند، می خواهم از او که اول بالایم فیر کند، ومرا بکشد قبل از اینکه به دست  آنها  به افتم.»

این خواننده ی 28 ساله که زندگی اش در راه کابل و لندن سپری می شود اظهار می دارد:«آرزو دارم  چیزهای را در این کشور تغییر بدهم که توسط مردان حاکم است. من اینجا هستم به طور نمونه که نشان بدهم کسی اینجا مبارزه می کند.» آریانا سعید، خواننده ای است که طرفداران زیادی دارند به خصوص دختران جوان و هم چنان مخالفین زیادی دارند که از او متنفر است و او را " مامور شیطان" می خوانند.

هم چنان چند روز پیش، کنسرتی در بامیان  با مخالفت ها روبه رو شد. آواز خوانان به شمول آریانا سعید در کنار بودا به آواز خواندن ادامه دادند. جوانان و دوستداران موسیقی رقص و پای کوبی کردند. اما آنطرف تر، در میدان اعتراضِ بامیان، کنار " الکین" ملا ها و محافظه کاران اعتراض کردند.
حسن
پانوشت: سایت لیبراسون


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نقش چادری در سیاست افغانستان؛ از جنگ افغان- انگلیس تا به امروز

نجیبه مرام، کارمند دولت است. او حالا چادری نمی‌پوشد، تقریباً ۱۵ سال است بدون چادری به وظیفه می‌رود. نجیبه در رژیم طالبان زمانی‌که برای هفت...