۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

فقط يک مدال، ولي افتخار بزرگي!


نويسنده: آن فالير، برگردان: حسن کريمي
منبع: وبلاگ ليبراسيون
دو شب؛ در جريان اين دوشب تمام افغان ها نفس هاي شان را در سينه هاي شان حبس كردند؛ دوشبي كه در  المپيك لندن، بازي هاي  تكواندو را در وزن هاي  67-  كيلو گرام و  80-  كيلو گرام  برگزار  شد. شب هاي ماه رمضان كوتاه است. آن دو شب، بدون آن كه افغان ها حتي چشم هاي شان  را ببندند، محو شدند؛ همه ی افغان ها چشم هاي شان را به صفحه ي تلويزيون دوخته بودند و يا گوش هاي شان را به صداي جيرجيرك مانند راديو تيز كرده بودند. براي اولين بار، بعد از مدت هاي طولاني، قلب افغان ها براي وحدت و هم نوايي تپيد، آرزو ملي بود و شادي شان يكسان.  درجريان 36 ساعت، راننده ی لاري در آخرين نقطه ی ولايت فراه و هم چنان ريس جمهور كرزي در ارگ خويش دلواپسي مشابهي را داشتند: آرزوي ديدن روح الله نيكپا و نثار احمد بهاوي، آوردن  مدال از المپيك لندن به كابل و فاش كردن  استعداد و نيروي افغان ها  در جهان.
من هم مثل ديگران هيجاني شده بودم. فرصت براي دست كم گرفتن خيلي كم بود... من به خود اجازه دادم كه جلسه ی كار را زود تر برگزار كنم و اولين بازي روح الله نيكپا را در المپيك لندن تماشا كنم. همان روز، همكارم كوشش مي كرد خود را زودتر از كار خلاص كند و به تماشای بازي تكواندو بنشيند. تلويزيون مسطح اش را با شوق روشن كرد و هر حمله را مثل يك ژورناليست با تجربه گزارش مي داد، شرح بازي را نسبت به ژورناليست تلويزيون افغانی  بهتر برايم مي گفت. نيكپا تنها يك ضربه به صورت حريف زد. همكارم همان لحظه خيلي  خوشحال شد، او قوانين تكواندو را برايم  توضيح مي داد و من هم مثل تمام مردم افغانستان آماده ی شريك ساختن هيجان خويش در ساعت هاي آينده بودم. به هر صورت، هيچ انتخابي نداشتم: هربار كه يك قهرمان افغان درالمپيك لندن بازي مي داشت چه در ساعت 4 بعد از ظهر بود و چه در ساعت يك صبح، دوستان افغاني ام، برايم زنگ مي زدند و يا پيام مي فرستادند و مرا تحريك مي كردند تا بازي ها را ازطريق تلويزيون تماشا كنم.
هنگام رفتن  در «جلسه»، راننده ی تاكسي  بازي مسابقه را برايم  تعریف كرد، در حالیكه من تمام بازي ها را تعقيب نكرده بودم و حرف هاي خود را اين چنين خاتمه داد: « نيكپا واقعا حركات زيبایی دارد.» من اين تعریف بیجا را در سال هاي اخير بدون اين كه هرگز بفهمم،  بار ها شنيده بودم. بعد از ديدن بازي هاي نيكپا، تازه فهميدم: در ورزش، زيبايی ژست و حركات همان قدر ارزش دارد که نتيجه​ي آن.
شب با گرفتن يك مدال المپيك به پايان رسيد. يك مدال برنز. دومين مدال در تاريخ افغانستان، همچنان دومين مدال براي روح الله نيكپا، فرزند اعجوبه ي وطن. فرانسه  در المپيك لندن 34 مدال گرفت، اما آشكار است كه كار بزرگی  انجام نداده است. مدال افغانستان، از پاكستان و  ديگر كشورهايی كه  در حال توسعه هستند و در صلح به سر مي بردند، بيش​تر بود. اين لحظه شادي، از آن حيث که نيكپا از قومِ هزاره است، كه قرباني هميشگي تبعيض در افغانستان است، شکوه​مندتر و زيباتر به نظر مي​رسيد. اما زمانيكه افغانستان در رقابت هاي جهاني مي درخشد. قهرمان قوم هيچ ارزشي ندارد. اين ها را دوست افغان ام برايم توضيح مي دهد  و برايم داستاني را كه بعد از المپيك بيجينگ واقع شده بود بیان مي كند: "ژورنالیست بارها از نیکپا درباره ی قومیتش پرسید و او از سوال کردن امتناع ورزید و گفت: مهمتر از همه من یک افغان هستم و این شادی و افتخار برای تمام افغان ها است. بهتر است مشکلات دیگر را در داخل حل نماییم."
اما داستان اينجا به پايان نرسيد. شب بعد، پيش بيني كرده بودم كه هيجان و اضطرابم را با يك شب خواب آلود با آنها شريك بسازم. دومين چانس براي گرفتن مدال با ورود نثار احمد بهاوي كه هم چنان تكواندو كار است در المپيك لندن بود. دو مدال در جريان بازي هاي تكواندو در المپيك لندن شايد شهكار قرن براي افغانستان مي شد. من زود از سر كارم به خانه آمدم. سيني غذايم را آماده كردم تا يك شب را به تماشا ي تلويزيون صبا بنشينم و با دو كارشناس ورزشي كه بسيار خراب و ناشيانه تحليل مي كردند، اين واقعه ي تاريخي را ببینم... همچنان از اين ژورناليست تازه كار شنيدم كه در مكان هاي زيادي در كابل پرده​هاي بزرگي را براي پخش مسابقه نصب كرده اند و جوانان باهم در اين ساعت شب براي تشويق دومين اميد افغان يكجا جمع شده بودند و تلويزيون را تماشا مي كردند.
بهاوي تاجيك است. اما من فهميدم كه آنجا اين مسله مطرح نيست. او به نظر مي رسد كه در جريان هر مسابقه از درد رنج مي برد. او از ساق پا صدمه ديده است. همه با او خود را هم رنج و درد مي پندارند.  اما او  بازي را رها نمي كند. می بايست آخرين مسابقه ی خود را روي صندلي چرخدار به پايان برساند. ريس جمهور كرزي او را قهرمان خطاب كرد و كمي زودتر از او خواسته كه بود كه به خاطر حفظ سلامتي اش از رقابت صرف نظر كند. اما او افتخار و رویای با شكوه را بر درد ترجيح مي داد.  بهاوي  دو انگشت به گرفتن مدال برنز نزديك بود. او در مسابقه سوم اش 1 مقابل 4 بازي را باخت.  او توانست تا آخرين مرحله ی مسابقه بازي كند و با تمام كردن بازي روانه ي شفاخانه شد. اين كار او را قهرمان ملي ساخت! با اینکه كه مسابقه را باخته بود، او ارزش هايی مقدس و مبارك را در افغانستان مجسم كرد: فداكاري، پافشاري، توانايي تحمل و پذيرفتن درد...
امکان ندارد اين رژه ی ورزش کاران افغان را در بازي هاي المپيك لندن را بدون ياد تهمينه كوهستاني، پايان دهم. او در رقابت هاي دوش شركت كرده بود. او آخر شد. مهم نيست. روي چادرش، رنگ هاي بيرق افغانستان را كشيده بود. همه مي گويند! حتي دوستان بسيار محافظه كارم حضور او را  شگفت انگيز دريافته بودند.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نقش چادری در سیاست افغانستان؛ از جنگ افغان- انگلیس تا به امروز

نجیبه مرام، کارمند دولت است. او حالا چادری نمی‌پوشد، تقریباً ۱۵ سال است بدون چادری به وظیفه می‌رود. نجیبه در رژیم طالبان زمانی‌که برای هفت...